بنى‌‌ليث بن بكر

پدیدآورعلی محمدی یدک

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 6

تاریخ انتشار1388/06/18

منبع مقاله

share 4675 بازدید

بنى‌‌ليث بن بكر: قبيله‌‌اى از عرب عدنانى

بنى‌‌ليث، قبيله‌‌اى بزرگ[1] از بنى كنانه عدنانى [2] و از نسل ابوحى[3] ليث بن بكر بن عبد مناة بن كنانة[4] بودند. نسل او بيشتر از جانب پسرانش عامر، سعد و جندع به تيره‌‌ها و طوايف بسيارى فزونى يافت.[5] بنى‌‌جندع و بنى‌‌سعد (با دو
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 272
تيره بنى غيرة و بنى‌‌جدى) از شاخه‌‌هاى اصلى بنوليث بودند.[6]
قبيله بنى‌‌ليث، پيش از اسلام در اطراف شهرهاى مكه[7]، مدينه[8] و در مناطقى چون كديد[9] ودّان[10] و ينبع[11] مى‌‌زيستند. كوه بلند شراة يا شراء در عسفان به اين قبيله و بنى‌‌ظفر و دو كوه بزرگ نهبان به اين قبيله و مزينه اختصاص داشته است.[12] بيشتر اين مكانها در منطقه تِهامه حجاز واقع شده است. تهامه به ناحيه جنوبى حجاز در امتداد درياى سرخ گفته مى‌‌شود.[13]
از گزارشهاى پراكنده برمى‌‌آيد كه بنى‌‌ليث با توجه به موقعيت جغرافيايى خود از منابع آبى و زمينهاى حاصلخيز بهره‌‌مند بوده، به كشاورزى و دامدارى اشتغال داشتند. آنان در سرزمين تهامه داراى نخلستانهاى خرما، باغهاى ميوه و كشتزارهاى سبزى و دانه‌‌هاى روغنى بوده‌‌اند[14]، افزون بر اين، از گياهان و درختان فراوان در كوههاى شراة و نهبان براى مصارف گوناگون استفاده مى‌‌برده‌‌اند.[15]
از گزارشهايى كه در خصوص پرستش بت هبل توسط خزيمه[16]، جدّ كنانه و نيز بت سعد توسط فرزندان كنانه[17] موجود است، چنين برمى‌‌آيد كه بنى‌‌ليث نيز چون نياكان كنانى خود، آنها را مى‌‌پرستيدند.
آنچه از آداب دوره جاهلى بنى ليث بيش از همه شهرت دارد و در قرآن نيز انعكاس يافته، مهمان‌‌نوازى آنان است. گزارشهاى موجود همگى بر اين نكته تأكيد دارند كه هيچ يك از اعضاى بنى‌‌ليث بدون مهمان غذا نمى‌‌خوردند. آنها جداگانه غذا خوردن را بر خود حرام كرده بودند. گاه از صبح تا شب به انتظار مهمان مى‌‌ماندند و اگر شتر شيردهى همراه داشتند، منتظر مى‌‌نشستند تا كسى بيايد و با هم شير بياشامند.[18] برخى گزارشها با اشاره به عادت بنى‌‌ليث گفته‌‌اند: اگر كسى را نمى‌‌يافتند تا با هم غذا بخورند چيزى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 273
نمى‌‌خوردند.[19] گفته شده: بنى‌‌ليث خوى مهمان‌‌نوازى را از حضرت ابراهيم(عليه السلام)به ارث برده بودند[20] و تا پس از آمدن اسلام نيز بر آن بودند. با نزول آيه 61 نور/24، مسلمانان بنى‌‌ليث در عمل به اين سنت خود مخير شدند[21]: «... لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَأكُلوا جَميعـًا اَو اَشتاتـًا =بر شما گناهى نيست كه به طور دسته جمعى يا جداگانه غذا بخوريد».
درگيرى بنى‌‌ليث با قريش[22]، هذيل[23]، هوازن[24]، خزاعه[25]، بنى غفار[26]، بنى‌‌ضمره[27]، بنى‌‌الديل[28] و همكارى آنان با بنوكنانه در جنگهاى «ايام الفجار» بخشى از تاخت و تازهاى اين قوم در زمان جاهلى بوده است.

 بنى‌‌ليث در عصر پيامبر:

پيامبر(صلى الله عليه وآله)دوران شيرخوارگى را در ميان بنى سعد و در كنار حليمه سعديه از بنوليث سپرى كرد.[29] با گسترش اسلام برخى از بنى‌‌ليث با انكار پيامبر به مخالفت و دشمنى با او برخاستند[30] و برخى ديگر با پذيرش دعوت پيامبر، مسلمان شده و گاه حضرت را در پيشبرد اهدافش يارى مى‌‌كردند كه در آن ميان مى‌‌توان به حضور برخى از افراد اين قبيله در فتح مكه و غزوه حنين اشاره كرد[31]، چنان‌‌كه برخى از آنان با سرودن اشعارى در مدح پيامبر، آن حضرت را مى‌‌ستودند[32] و برخى به حضرت هديه‌‌اى مى‌‌دادند[33]؛ همچنين برخى از آنان براى درمان بيمارى خود نزد پيامبر مى‌‌آمدند.[34] بر اساس گزارشى، پيامبر مُليكه بنت كعب ليثى را در سال هشتم هجرت هنگام فتح مكه به همسرى خود برگزيد؛ اما برخى، ازدواج پيامبر با زنى ليثى يا كنانى را نمى‌‌پذيرند.[35]
بنى‌‌ليث در عام‌‌الوفود به رياست صعب بن جثامه (پرچمدار بنى‌‌ليث در فتح مكه)[36] نزد پيامبر‌‌آمدند.[37]
بنى‌‌ليث براى رفع مخاصمه ميان خود و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 274
ديگران نيز از پيامبر مى‌‌خواستند تا ميان آنان داورى و حكم كند. پيامبر نيز با صدور احكام و فرمانهاى ويژه، به مخاصمات آنان پايان مى‌‌داد.[38] مفسران از اين درگيريها ياد كرده‌‌اند. چنان‌‌كه ذيل سوره نصر آمده اعضاى قبيله خزاعه در سال فتح مكه به انتقام يكى از كشتگان خود در جاهليت، مردى را از بنى ليث كشتند.[39]
ذيل آيات 278 ـ 279 بقره/2[40] و 34 نساء/4[41] و 67 مائده/5[42]، نيز نقل شده كه فردى از بنى هاشم در عصر جاهلى در ستيز بنى‌‌ليث و هذيل كشته شد و پيامبر در فتح مكه[43] (سال هشتم) يا حجة‌‌الوداع[44] (سال دهم) از خون او درگذشت و براى پايان دادن به دشمنيهاى پيشين دستور داد از هرگونه انتقام خوددارى ورزيده، با دريافت ديه يا انجام قصاص از ادامه درگيريهاى قبيله‌‌اى بپرهيزند.

 پس از پيامبر:

بنى‌‌ليث پس از پيامبر در جنگهاى ارتداد و فتوحات شركت كردند و با توجه به تعدد تيره‌‌هاى ليثى نمى‌‌توان موضع‌‌گيرى يكسانى را از آنان انتظار داشت. برخى از آنان از كارگزاران عمر و عثمان بودند.[45] برخى هم در قتل عثمان نقش داشتند، چنان‌‌كه عروة بن شُييم از تيره بنى سعد و از بزرگان ليثى ساكن مصر همراه ديگر مصريان بر ضدّ عثمان شوريد. وى پيش از قتل عثمان با مروان‌‌بن حكم جنگيد و زخمى شد؛ اما همچنان بر قتل عثمان مصمم بود و بر عزم خود اصرار مىورزيد.[46]بخشى از بنى‌‌ليث در نبردهاى جمل، صفين و نهروان در سپاه امام على(عليه السلام)حضور داشتند[47] و برخى از آنان پس از شهادت آن حضرت در حضور معاويه شجاعانه به تمجيد امام و نكوهش معاويه پرداختند.[48] نصربن سيار از شاعران، خطيبان و واليان اموى شام نيز ليثى بود و‌‌از سال 120 هجرى بر خراسان حكم راند.[49]
بنى‌‌ليث پس از پذيرش اسلام و گسترش فتوحات به شهرهايى چون مكه[50]، مدينه[51]، بصره[52]،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 275
كوفه[53]، شام[54] و مصر[55] مهاجرت كردند. محله و كوچه بنى‌‌ليث در شهر مدينه، پس از هجرت آنان به اين شهر، معروف بوده است[56]، همچنان كه در شهر بصره نيز داراى محله‌‌اى بوده‌‌اند.[57]

منابع

اسباب النزول؛ اسدالغابة فى معرفة الصحابه؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ الاغانى؛ انساب الاشراف؛ البيان و‌‌التبيين؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ تاريخ الامم و‌‌الملوك، طبرى؛ تاريخ المدينة المنوره؛ تاريخ اليعقوبى؛ التفسير الكبير؛ تفسير القمى؛ جامع‌‌انساب قبائل العرب؛ جمهرة‌‌النسب؛ دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه؛ روض‌‌الجنان و روح‌‌الجنان؛ سير اعلام النبلاء؛ السيرة‌‌النبويه، ابن‌‌هشام؛ صبح الاعشى فى صناعة الانشاء؛ صحيح‌‌البخارى؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى؛ الطبقات الكبرى؛ قلائد الجمان فى التعريف بقبائل عرب الزمان؛ الكامل فى‌‌التاريخ؛ كتاب الاصنام (تنكيس الاصنام)؛ كتاب الطبقات؛ كتاب النسب؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المحبر؛ المصنف فى‌‌الاحاديث والآثار؛ معالم التنزيل فى التفسير والتأويل، بغوى؛ معجم‌‌البلدان؛ معجم قبائل العرب القديمة والحديثه؛ معجم معالم الحجاز؛ المغازى؛ المنمق فى اخبار قريش؛ وفيات‌‌الاعيان و انباء ابنا الزمان.
على محمدى يدك



[1]. وفيات الاعيان، ج 2، ص 92.
[2]. جامع انساب قبائل العرب، ص 124؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 1019.
[3]. تاج‌‌العروس، ج 3، ص 262، «ليث».
[4]. انساب الاشراف، ج 11، ص 83 ـ 84.
[5]. جمهرة النسب، ج 1، ص 195؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 85.
[6]. جمهرة النسب، ص 195 ـ 208؛ انساب الاشراف،، ج 11، ص‌‌85 ـ 106.
[7]. جامع انساب قبائل العرب، ص 124؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 1020.
[8]. سير اعلام النبلاء، ج 7، ص 374.
[9]. المغازى، ج 2، ص 750.
[10]. معجم البلدان، ج 5، ص 365؛ الطبقات، ابن خياط، ص 67.
[11]. معجم البلدان، ج 5، ص 450؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 1020.
[12]. معجم‌‌البلدان، ج 3، ص 331 ـ 332؛ ج 5، ص 314 ـ 315؛ معجم معالم‌‌الحجاز، ج 5، ص 27، 29 ـ 30؛ ج 6، ص 99 - 102.
[13]. قلائد الجمان، ص 18؛ معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 47 ـ 51.
[14]. معجم‌‌البلدان، ج 5، ص 314 ـ 315؛ معجم معالم الحجاز، ج‌‌10، ص 37 ـ 40؛ ج 7، ص 204 ـ 206.
[15]. معجم‌‌البلدان، ج 3، ص 331؛ ج 5، ص 314 ـ 315؛ معجم معالم الحجاز، ج 5، ص 27، 29 ـ 30؛ ج 9، ص 97 ـ 98.
[16]. الاصنام، ص 28.
[17]. الاصنام، ص 37.
[18]. تفسير بغوى، ج 3، ص 304؛ كشف‌‌الاسرار، ج 6، ص 568؛ مجمع‌‌البيان، ج7، ص 246.
[19]. التفسير الكبير، ج 24، ص 37.
[20]. تفسير قرطبى، ج 12، ص 208.
[21]. اسباب‌‌النزول، ص 276 ـ 277؛ تفسير بغوى، ج 3، ص 304؛ مجمع‌‌البيان، ج 7، ص 246.
[22]. المحبر، ص 246؛ المنمق، ص 113 ـ 123.
[23]. المغازى، ج 3، ص 924؛ الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 35؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 110.
[24]. المنمق، ص184؛ الاغانى، ج14، ص 144؛ ج‌‌22، ص 75 ـ 77.
[25]. انساب الاشراف، ج 11، ص 86؛ جامع انساب قبائل العرب، ص‌‌124؛ تفسير بغوى، ج 4، ص 510.
[26]. الاغانى، ج 21، ص 21.
[27]. المنمق، ص 132 ـ 135.
[28]. الاغانى، ج 12، ص 352.
[29]. تاريخ طبرى، ج 1، ص 456.
[30]. جمهرة النسب، ج 1، ص 198.
[31]. المغازى، ج 2، ص 820؛ ص 896؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص‌‌58.
[32]. المصنف، ج 6، ص 182؛ اسدالغابه، ج 4، ص 347؛ الاصابه، ج‌‌5، ص 284.
[33]. تاريخ مدينه، ج 2، ص 500 ـ 501.
[34]. دلايل النبوه، ج 6، ص 230.
[35]. الطبقات، ابن سعد، ج 8، ص 117، 176 ـ 177.
[36]. المغازى، ج 2، ص 820؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 58.
[37]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 79.
[38]. المغازى، ج 3، ص 919 ـ 920.
[39]. صحيح البخارى، ج 8، ص 49؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 464؛ تفسير بغوى، ج 4، ص 510؛ دلايل النبوه، ج 5، ص 84.
[40]. مجمع‌‌البيان، ج 2، ص 674 ؛ روض الجنان، ج 4، ص 109.
[41]. الدرالمنثور، ج 2، ص 523.
[42]. تفسير قمى، ج 1، ص 179.
[43]. الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 35.
[44]. السيرة النبويه، ج 4، ص 603.
[45]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 680.
[46]. انساب‌‌الاشراف، ج 11، ص 100؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 675.
[47]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 42؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 91.
[48]. جمهرة‌‌النسب، ج 1، ص 202 - 205؛ النسب، ص 225؛ انساب‌‌الاشراف، ج 11، ص 97 ـ 98.
[49]. جمهرة النسب، ج 1، ص 208؛ البيان والتبيين، ج 1، ص 47 ـ 48.
[50]. الطبقات، ابن خياط، ص 68 ـ 69.
[51]. همان، ص 216؛ تاريخ المدينه، ج 1، ص 247، 262 ـ 263، 268.
[52]. الطبقات، ابن خياط، ص 67 ـ 68؛ الكامل، ج 5، ص 563.
[53]. الطبقات، ابن خياط، ص 68 ـ 69.
[54]. همان، ص 69.
[55]. معجم البلدان، ج 3، ص 22؛ صبح الاعشى، ج 1، ص 404؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 1020.
[56]. الطبقات، ابن سعد، ج 5، ص 44 ، 419؛ تاريخ المدينه، ج‌‌1، ص 247.
[57]. الكامل، ج 5، ص 563.

مقالات مشابه

ثقيف

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعلی خیر خواه علوی

جرهم

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعلی خیر خواه علوی

قوم عاد سازندگان اهرام مصر

نام نویسندهاحمد عابدی

بنى مُقَرّن مُزَنى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود سامانی

بنى سهم

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحسین مرادی نسب

بنى قُرَيْظَه

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود سامانی

بنى سُلَيم

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعلی خیر خواه علوی

بنى عبد مناف

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود سامانی